داستان‌های نگفته

Saturday, September 6, 2008

 انحناهای عاشقانه 2


من شما را نمی‌شناسم. فکر می‌کنم نامه‌ی شما اشتباه برای من آمده‌است. از نامفهوم بودن اسم‌تان است که مطمئن نیستم با یک خانم حرف می‌زنم یا با یک آقا. احتمال می‌دهم یک آقای محترم باشید. دست‌خط‌‌تان پر از انحناهای مردانه است؛ خشن، جذاب و متبحر در استفاده از خودنویس. ممکن است نویسنده یا فیلسوف، شاید هم مدیرعامل یک شرکت بزرگ باشید. البته می‌توانید جهانگرد هم باشید یا حتی یک کولی. هیچ‌کدام از این‌ها تاثیر ِ بدی روی شخصیت و تسلط قلم‌تان ندارد حتی جذاب‌‌تر و غافل‌گیرانه‌ترش هم می‌کند. خواستم برایتان بنویسم اگر مایل باشید عصرِ دوشنبه را پشت یک میز گردویی، نزدیک به پنجره‌ای چوبی که انبوه درخت‌ها و پرنده‌ها و ابرها و آسمان‌های یک رویای ِ پراکنده را پشت خودش جای داده با هم بگذرانیم. برای تنوع بهتر است خودنویس‌تان همراه‌تان باشد شاید لطف کردید و برایم یک امضا کردید تا همان آخرها به‌تان بگویم؛ اگر می‌دانستید امضایتان چه انحنای عاشقانه‌ای دارد!








Dec 10, 2006 |
Jan 8, 2007 |
Feb 13, 2007 |
Feb 16, 2007 |
Apr 29, 2007 |
May 7, 2007 |
May 8, 2007 |
May 19, 2007 |
May 26, 2007 |
Jun 8, 2007 |
Jun 9, 2007 |
Jun 10, 2007 |
Jun 19, 2007 |
Jul 1, 2007 |
Jul 29, 2007 |
Aug 5, 2007 |
Sep 22, 2007 |
Nov 17, 2007 |
Nov 26, 2007 |
Nov 27, 2007 |
Dec 19, 2007 |
Jan 13, 2008 |
Jan 16, 2008 |
Jan 30, 2008 |
Feb 9, 2008 |
Mar 2, 2008 |
Apr 4, 2008 |
Apr 26, 2008 |
May 26, 2008 |
May 30, 2008 |
Jun 1, 2008 |
Jul 2, 2008 |
Jul 9, 2008 |
Jul 14, 2008 |
Sep 6, 2008 |
Oct 3, 2008 |
Dec 2, 2008 |
Jan 5, 2009 |
Jan 18, 2009 |
Jan 28, 2009 |
Feb 3, 2009 |
Mar 9, 2009 |
Apr 11, 2009 |
Aug 25, 2009 |
Nov 22, 2009 |
Mar 3, 2010 |
Aug 11, 2010 |