داستان‌های نگفته

Sunday, August 5, 2007

 بخواب مردِ من


تو التماس چشم‌هایم را ندیدی از پس آن قهوه‌ای سیر. نیازش را نفهمیدی از پشت آن کلمه‌ها که می‌آمدند و سر زبان خشک می‌شدند بس‌که از خودم دور بودم و در تو گم. بس‌که نفس‌هایم به شماره می‌افتاد از دوست داشتن‌ات. از دیدن این اندازه نزدیکی‌ات. کجای این دوست داشتن‌ها این انزجار نهفته را جا داده بودی که حالا چون جنگجویی زخم خورده مبارز می‌طلبد؛ شمشیر می‌کشد و دوست و دشمن را یک‌جا مجازات می‌کند. چه گرم بودی دیروز و چه یخ‌زده است دستانت روی بدنم که مورمورش می‌شود از نوازش‌های مردانه‌ات. چه کم گذاشته بودم از عشق؟ از زن بودن؟ از زندگی؟ با چشم بستن‌ات چشم بستم و با نفس‌هایت بیدار شدم. در آغوش‌ات جان گرفتم به خیال این‌که آغوش گرفتن‌ام جانت می‌دهد؛ ولی کجا بود دوست داشتن زنی چون من در دل مردی چون تو. چه آسان فروختی صدای آن همه شیطنت را. آن همه دوست داشتن. آن همه بی‌محابا خواستن را. حالا در بغض بی‌قرار من، تو به پهلو خوابیده‌ای و از چشمانم چشم می‌دزدی تا مبادا راز نهانت فاشت کند؛ که این هم‌آغوشی لذت‌بخشت کابوس شود. و تن من که تشنه‌ی دستانت بود و بوسه‌هایت این‌گونه امشب می‌رمد از نوازشت و از شنیدن صدای نفس‌هایی که طعم نفرت می‌دهد، طعم کثافت.
چه آسان و سبک بود صبح. کاش دنیا برمی‌گشت و چشمانم کور می‌شد. کاش آسمان به زمین می‌آمد و زمین به آسمان تا این‌بار دیشب نشود امشب و بیست‌ و چهار ساعتی طی نشود میان این بودن‌هایمان. حالا خوابیده‌ای کنارم و چشم می‌دزدی از نگاه‌های سرشار از خواهش من برای ناباوری. چه دوری امشب عزیزم. چه آسان بهانه گرفتی برای پریدن از دلم، از داشتنم. چه خوب بود همه‌ی این شب‌های قبل. چه آسان بود خواستن‌ات. چه گرمم می‌کردصدای نفس‌هایت که می‌پیچید توی گوشم، روی گونه‌ام. و اشک‌هایم که عبور می‌کرد از روی عهدهای دوست داشتنی‌مان و بالشی که خیس می‌شد از نهایت لبریزی من از عشق؛ و حالا دست که به موهایم می‌کشی ماریست که می‌پیچد دور گردنم. تمام دنیا را می‌دهم امشب تا فرار کنم ازین بازی نفرت. ازین دست و پا زدن در تبی که عشق نیست. و صدای قلب کوچکی که دوتا شده از صبح، و من که آمده بودم تا باخبرت کنم، و صدای خنده‌های تو بود با دیگری، وقهقهه‌ات که به آسمان رفته بود توی آن خانه‌ی کذایی؛ پشت دری که بسته بود به روی من؛ و گوش من که انگار نمی‌خواست باور کند و دست‌هایم که طعمه‌ی باران شد و من که غریب ماندم یک‌هو در این زمان سراپا محبس. آسمان آوار شد روی سرم و صدای دو تپش که دیوانه‌ام می‌کرد از بودن‌ات، از وجود انکار ناپذیرت در وجودم، از تپش‌های وقیحانه‌ی یک عشق توی رگ‌هایم.
آرام بمان، آرام... وقت انتقام نیست. هنوز توی گوشم نجوا می‌کنی «دوستت دارم» و هنوز صدای فدا شدن‌ات سرد، روحم را می‌گیرد. چه مسخ شده بودم با جادوی واژه‌هایت. چه ساده دانه ریخته بودی برای این مرغ بی‌آشیان. چه خیال باطلی! بازی را خوب بلد بودی هم‌بازی یکه‌تاز من...
لمس لب‌هایت این‌بار فریاد وحشیانه‌ی گلویم را تکرار می‌کند و ضجه‌هایی که روحم می‌زند در این زندان ِ تن و من که خفه‌اش می‌کنم به زور ِ سکوت تا شاید باورم بشود آخر دنیا همین امشب نیست. چه وقیح بودی امشب وقتی از درآمدی و در آغوشم کشیدی، چه گستاخانه بهانه‌ی بوسه گرفتی، چه بی‌شرم تکرار کردی آن واژه‌های لعنتی را که دوستم داری؛ که آمده‌ای تا امشب باز مال هم باشیم و من لبخند زدم، و هزار خنجر فرو کردم توی قلبت تا بمیری و تو پیش از این‌ها مرده بودی. چطور گذشتی از التماس نیازهای عاشقانه‌ی من. چطور نفهمیدی که دوست داشتن‌ام نهایت نداشت؛ که هر روز دلم پشت سرت خرد می‌شد وقتی می‌رفتی و نطفه‌ای تازه بسته می شد درون این روح سرگردانم وقت آمدنت، چه سریع می‌گندد طعم گس عشق زیر درخت‌های بی‌سایه.
مگر نگفته بودی دست‌هایت برای من‌اند، مگر نمی‌گفتی زندگی برای تو منم و دیگر هیچ، همه‌ی این‌ها را گذاشتی و رفتی. همه‌اش یعنی فریب یعنی دروغ؟ یعنی خواب بود همه‌ی روزها و شب‌هایمان؟ حتی آن نگاه‌های عاشقانه‌ات؟ و حالا امشب که نگاهم می‌کنی چرا این‌طور دیوار می‌بینم جای آن برق کور کننده‌ی هر شبت؟ چرا مشمئز می‌شوم از هر لحظه نزدیک‌تر آمدنت؟ چرا بوی خیس تن‌ات وجودم را پر می‌کند از تهوع، از نخواستن؟ پس کجا رفت این همه خواهش تن من برای شب‌هایت، پس کجاست التماس‌های روح من برای شنیدن عاشقانه‌هایت؟
دستت را که از روی آن موجود کوچک تپنده عبور می‌دهی به خودم لعنت می‌فرستم. به خودم که آرزو داشتم درونم باشی، که بزرگ شوی، که شعله بیفکنی توی عشق‌مان. که با هم بودن‌مان بشود یک آدم؛ آدمی به بزرگی تو، به مهربانی تو، به خوبی تو. چه احمق بودم من. حالا یکی مثل تو درونم قلب می‌کوبد تا قلبم بایستد. یکی مثل تو دارد خونم را می‌خورد که زنده شود، خون کثیف نفرتم را؛ تا فردا به کسی مثل من بگوید دوستش دارد، که رفیق عشق‌بازی‌هایش شود، که با هر نفسش زنده شود و با هر آهش بمیرد و سر آخر دلش که از هوا افتاد برود و هم‌بازی جدید بخواهد. توی کدام سوک و سوراخ، توی کدام آلونک، توی کدام خیابان چشم‌هایی پیدا می‌کردی این‌طور ملتهب از نبودن‌ات، کجا قرارست آرامت کنند عزیز بیچاره‌ام، طفل معصومم، معصوم ...
همین امروز سند گناهکاریت را به دوش می‌کشی ای ناپاکِ حرام‌زاده. بپرسند از کدام تباری چه می‌خواهی بگویی؟ از تخم و ترکه‌ی فلانی‌ام همان‌که عشق به نیش می‌کشید و آن طرف‌تر تف می‌کرد. همان‌که آب‌راهش باز بود برای گربه‌های خیابانی یا همان که در عین نفرت نمی‌شد از آرامش دستانش گریخت.
دستت که دوباره روی این لخته‌ی کوچک می‌لغزد دلم تاب می‌گیرد. مادر! حتی نشد یک صبح تا شب ذوق کنم برای مادر بودنم، کوچک نازنینم... و حالا دست‌های بزرگ گرمت، تن سردم را عبور می‌کند و فقط صدای مویه‌های قلب من است که هول برش داشته ازین موجود جدید. کاش هنوز دیشب بود. آن‌وقت چشم‌هایم را می‌بستم و دست باز می‌کردم برای آغوش گرفتن‌ات، غرق بوسه‌ات می‌کردم و برایت می‌گفتم که حالا سه تا شدیم، که حالا یک «تو»ی دیگر دارم درونم...
دلم شانه می‌خواهد. دلم شانه‌هایی می‌خواهد که بشود گریه‌اش کرد تا ابد؛ ولی نه از جنس شانه‌های تو. نه از جنس شانه‌های یک مرد وقتی می‌دانی تمام بودنش برایت نیست، که مال تو نیست، که باید شریکش شوی هر روز با هر عشوه‌ی بی‌حیایی.
فردا می‌روم و تمامش می‌کنم. دیگر تحمل این قلب کوچک را ندارم درونم. قلبی که انگار با هر تپش جانم را می‌گیرد. چه دور است دیروز و عشق تو؛ چه نزدیک و عجول می‌آید سحر و جان می‌دهد به نفس‌های آغشته به نفرت من. چه منزجرم امشب از هجای حرف به حرف اسمت روی لب‌های ناامید من برای باور دوست داشتن‌ها. کاش درز بگیرند مابقی شب را که زودتر تمام شود این مصیبت. افسوس که زمان بی‌اندازه بی‌نهایت است و عشق بی‌اندازه گریزپا...
و باز سرت که آرام می‌گذاریش روی سینه‌ام و من مثل هر شب با ناز خاکستر موهایت را نوازش می‌کنم و آرام در روح گندیده و صدای نفس‌های پی‌درپی‌ات نجوا می‌کنم: «بخواب عزیزم، بخواب مرد ِ من، فردا تمام می‌شود».

هزارتوی خیانت








Dec 10, 2006 |
Jan 8, 2007 |
Feb 13, 2007 |
Feb 16, 2007 |
Apr 29, 2007 |
May 7, 2007 |
May 8, 2007 |
May 19, 2007 |
May 26, 2007 |
Jun 8, 2007 |
Jun 9, 2007 |
Jun 10, 2007 |
Jun 19, 2007 |
Jul 1, 2007 |
Jul 29, 2007 |
Aug 5, 2007 |
Sep 22, 2007 |
Nov 17, 2007 |
Nov 26, 2007 |
Nov 27, 2007 |
Dec 19, 2007 |
Jan 13, 2008 |
Jan 16, 2008 |
Jan 30, 2008 |
Feb 9, 2008 |
Mar 2, 2008 |
Apr 4, 2008 |
Apr 26, 2008 |
May 26, 2008 |
May 30, 2008 |
Jun 1, 2008 |
Jul 2, 2008 |
Jul 9, 2008 |
Jul 14, 2008 |
Sep 6, 2008 |
Oct 3, 2008 |
Dec 2, 2008 |
Jan 5, 2009 |
Jan 18, 2009 |
Jan 28, 2009 |
Feb 3, 2009 |
Mar 9, 2009 |
Apr 11, 2009 |
Aug 25, 2009 |
Nov 22, 2009 |
Mar 3, 2010 |
Aug 11, 2010 |