داستان‌های نگفته

Saturday, April 26, 2008

 نجواهای جاده‌ای


یک شب بهاری بود. همان شب که ساعت هفت توی خنکای دلچسبِ تاریک رسیدم آن‌جا و از ماشین پیاده شدم. چمدانم را که گذاشتم زمین برای چند لحظه به هیبت غریب مسافرخانه‌ وسط آن مزرعه‌ی بزرگ در بستری از گندم‌های نرسیده نگاه کردم. از آن شب‌های کامل بود. از آن‌هایی که نیاز به قابله ندارند برای زاییدن ِ یک اتفاق.
چمدان را روی تخت باز کردم. هیچ حس واضحی در آن لحظات نداشتم. بی خیال بودم. کمی آزاد. سنگینی و پختگی ِ یک آدم پیر را داشتم. یک پیش‌گو که نفس‌هایش از ریه‌هایی جوان بالا می‌آید. سری به حمام زدم. داغ و مطبوع بود. دوش گرفتم بدون این‌که آوازی بخوانم. فکر هم نکردم حتی توی وان. همه‌ی حواسم پیش قطره‌هایی بود که بدنم را طی می‌کرد. برگشتم و تنم را چرب کردم و روی تختی که وسط اتاق بود زیر تنها پتوی آبی آن‌جا دراز کشیدم. بوی عطر و شمع و سیگار و چوب پیچیده بود توی اتاق. هوا تاریک بود و بادی که از پنجره‌های نیمه باز می‌آمد، شعله‌ها را می‌لرزاند. پرده‌ها تا وسط‌های اتاق می‌آمدند. این طعم ِ جنون‌وار ِ مست کننده‌ی ناخالص و ملس من‌ را در رخوت و صدای باد گم می‌کرد. نمی‌شد از آن حس لایعقل گریز بزنی. یک چیزی می‌کشیدت به رکود. نه رکودی که سر و ته ندارد. رکودی که در آن به جریان میفتی. شاید کسی در عشق‌بازی این را تجربه کند و یا یکی مثل ونگوگ در دیدن دشت و کوه و نور درخشان خورشید بر مزارع. ولی در آن لحظه من آن‌را زیر پتوی آبی یک اتاق محقر داخل مسافرخانه‌ای خارج از شهر تجربه می‌کردم. حرارت بدنم به تدریج بالا می‌رفت و در محیط چون جریانی سیال پخش می‌شد. یقین داشتم اگر چیزی یا کسی در این لحظه در زندگیم پیدا شود برای همیشه می‌ماند. برای همیشه جا خوش می‌کند ته ذهن چسبناک من. نه پیر خواهد شد و نه غبار ِ زمان می‌تواند بپوشاندش. چهار دقیقه طول کشید تا از آن کاویدن خویش و دنیا رها شوم. چهار دقیقه‌ای که برای من به درازای چهار ساعت گذشت. بلند شدم و سیگار روشن کردم. لبه‌ی پنجره ایستادم و به ماه و ابر تکه‌ پاره‌ی کنارش نگاه کردم و درخت‌هایی که کمی پایین‌تر مثل شعله‌هایی بی‌ثبات در باد می‌رقصیدند. دود سیگار را ول می‌کردم توی هوا و به سماجتش برای گریز از باد چشم می‌دوختم.
یک وقتی نقاش بزرگی بود که می‌گویند هیچ‌وقت بزرگ نشد، چون همیشه حتا تا دم مرگ آرزو داشته نجار شود. همیشه غلت می‌خورده در این حسرت. پوک‌های سنگین را که هیچ‌وقت دوست نداشتم تجربه می‌کردم و غرق فکر به حسرت‌های زندگیم بودم و آن نقاش.
آن پایین بساط شب‌نشینی به پا بود. همه می‌آمدند و چیزی می‌خوردند و حرفی می‌زدند. این را صاحب مسافرخانه وقت نشان دادن اتاق لابه‌لای حرف‌هایش گفت. رفتم پایین. تک و توک آدم‌ها در سالن رفت و آمد می‌کردند. می‌نوشیدند و می‌خندیدند. کناره‌ی سالن آن‌جا که اتفاق خاصی قرار نبود بیفتد یا لااقل کسی احتمالش را نمی‌داد که بیافتد یک هارمونی قرمز و قهوه‌ای درست شده‌بود از نور سرخ چراغ دیواری و کف چوبی. بویی بود از عود هندی شاید، و خاکی که تازه خیس شده باشد. نه از باران که از قطره‌های ریز آب در باد. مشامم را مست می‌کرد و صدای سازشان آتشفشان وجودم را هر لحظه بیشتر به جوش می‌آورد. نمی‌دانم چه بود. آن‌جا بود که فهمیدم زندگیم یک چیزی مثل این می‌خواهد. پرحرارت. داغ. زندگیم یک چیز عمیقی می‌خواهد از جنس عشق. آن صحنه ایده‌آل بود. آن‌قدر ایده‌آل که همین الان تمام بالا و پایینش یادم هست و به خاطرآوردنش وجودم را سرشار از چیزی غلیظ در انتهای آن ناپیدای خواستنم می‌کند. آن فضا و زمان کافی بود تا هر کسی را عاشق کند و آن کس «من» بودم و آن وقت «تو» آمدی و درست زیر نور قرمز ایستادی و نگاهم کردی و برق چشمانت مرا با خود برد.
نمی‌دانم اگر کس دیگری جای تو بود باز هم این اتفاق می‌افتاد یا نه. حتی نمی‌دانم تو را به خاطر خودت دوست دارم یا به خاطر لحظه‌ای که با تو کامل شد؛ ولی چیزی که می‌دانم این‌ست که «تو» آن فضا را کامل کردی و کسِ دیگری نبود. این را عقربه‌ها تعیین می‌کنند که کدام‌یک از ما وصله‌ی ناجور این ماجرائیم. این‌ها را نگفته‌بودم. دلم می خواست امشب که نورهای اتوبان روی صورت خسته‌ات یک‌در‌میان خاموش و روشن می‌شوند، همه‌شان را یک‌باره بگویم. ولی باز مثل همیشه بعد از همه‌ی این فکرها و نجواهای جاده‌ای که پشت چراغ‌های قرمز ماشین جلویی گیر می‌کند؛ نفس عمیق می‌کشم و دستم را حمایل دستت می‌کنم که روی دنده خشکیده و تو از زیر اخم‌های شبانه‌ات نیم‌نگاهی به من می‌کنی و لبخند می‌زنی. شاید تو هم اسطوره‌ای ساخته‌ باشی از دختری با لباس مشکی، که از روی پله‌های مسافرخانه‌ای خارج از شهر در یکی از شب‌های بهار پایین می‌آمد که عاشقت کند. نمی‌دانم!








Dec 10, 2006 |
Jan 8, 2007 |
Feb 13, 2007 |
Feb 16, 2007 |
Apr 29, 2007 |
May 7, 2007 |
May 8, 2007 |
May 19, 2007 |
May 26, 2007 |
Jun 8, 2007 |
Jun 9, 2007 |
Jun 10, 2007 |
Jun 19, 2007 |
Jul 1, 2007 |
Jul 29, 2007 |
Aug 5, 2007 |
Sep 22, 2007 |
Nov 17, 2007 |
Nov 26, 2007 |
Nov 27, 2007 |
Dec 19, 2007 |
Jan 13, 2008 |
Jan 16, 2008 |
Jan 30, 2008 |
Feb 9, 2008 |
Mar 2, 2008 |
Apr 4, 2008 |
Apr 26, 2008 |
May 26, 2008 |
May 30, 2008 |
Jun 1, 2008 |
Jul 2, 2008 |
Jul 9, 2008 |
Jul 14, 2008 |
Sep 6, 2008 |
Oct 3, 2008 |
Dec 2, 2008 |
Jan 5, 2009 |
Jan 18, 2009 |
Jan 28, 2009 |
Feb 3, 2009 |
Mar 9, 2009 |
Apr 11, 2009 |
Aug 25, 2009 |
Nov 22, 2009 |
Mar 3, 2010 |
Aug 11, 2010 |